کد مطلب:150256 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:149

نه تحریک عصبیت، نه قبول زبونی
عبیدالله خطاب به حضرت زینب علیهاالسلام گفت: «خدا را شكر كه شما را رسوا كرد و نشان داد كه آنچه می گفتید دروغی بیش نبود - یعنی كل نبوت شما یك حیله بود -» [1] . برای ستمكاران، كه جز زور پشتوانه ای ندارند، هیچ چیز خردكننده تر و دردناكتر از آن نیست كه قدرتشان ناچیز انگاشته شود. در این هنگام پیام رسان كربلا به سخن آمد تو گوئی تا كنون هیچ اتفاقی نیفتاده است، نه مردان آنان كه بهترین انسانها بودند، كشته شده اند و نه او را به اسیری گرفته اند و نه این مردی كه این زن می خواهد پاسخش را بدهد به یك اشاره می تواند او و همه كسانی را كه با او هستند، نابود سازد. حضرت زینب علیهاالسلام گف: سپاس سزاوار خدایی است كه ما را به محمد صلی الله علیه و آله گرامی داشت - یعنی نگاه به نبوت، اصل است - جز فاسق دروغ نمی گوید، جز بدكاره رسوا نمی شود و آن، ما نیستیم، دیگرانند. [2] .


همه اصرار ما در این سلسله مباحث این است كه شناخت حكمت حسینی بسیار مشكل است. امام حسین علیه السلام نه انگیزه تحریك عصبیت را به دشمن می دهد، و نه زبونی را برای خود می گذارد. این، كار بسیار دقیق و سختی است ما بعضی وقتها چند فحش و ناسزا به دشمن می گوییم تا از این طریق عزت خودمان را حفظ كنیم. در حالی كه چنین چیزی در روش كربلا و زینب و ام كلثوم و بقیه اصحاب كربلا نیست. من نمی دانم چی هست ولی خودتان دقت كنید ببینید. همین جا دقت كنید حضرت زینب علیهاالسلام نه زبون اند و نه چاپلوس، و نه التماس می كنند كه دیگر ما را نكشید. هم عزتشان را حفظ می كنند، هم بی باكی بیجا از خود نشان نمی دهند، و هم قلدری نمی كنند كه روح تعادل و حكمت را از نهضت حسینی بگیرند. هر كس به روش اباعبدالله علیه السلام حركت كرد حتما پیروز است چون اصولا روش حضرت، روش خاصی است. روشی كه جنگ بین حق و باطل است نه جنگ بین ما و دشمن. ما هیچ كاره ایم. امام حسین علیه السلام با دشمن به نحوی برخورد نمی كنند كه جنگ بین ما و دشمن باشد. در چنین روشی اصلا شكست معنی نمی دهد.

حضرت زینب علیهاالسلام اصلا احساس شكست نمی كنند. نه اینكه به اصطلاح صورتشان را با سیلی سرخ نگه داشته باشند، بلكه در حكمت حسینی و روش حسینی اصلا شكست معنی نمی دهد و همواره پیروزی است حتی در كسوت اسارت و در بین دشمنانشان. ما تا قلب حسینی پیدا نكنیم اصلا نمی توانیم اینگونه زندگی كنیم كه شكست در زندگیمان معنی ندهد. امام خمینی قدس سره كه خدا با فاطمه زهرا علیهاالسلام محشورشان كند، به امام حسین علیه السلام اقتداء كرده بودند و لذا می بینیم كه اصلا احساس شكست در ایشان وجود نداشت.

پسر زیاد كه نه حكمت حسینی را می شناسد و نه اسلام را می فهمد تا تربیت شدگان اسلام را بشناسد، دید گردنی را كه می خواست خم كند، راست تر


ایستاد. برای بار دوم خواست زینب را با شكستی كه قابل لمس باشد روبرو سازد، تا همه قافله اسرا را شكسته باشد، گفت: «دیدی كه خدا با برادرت چه كرد؟» حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» [3] از خدا جز خوبی ندیدم. برادرم و یاران او به راهی رفتند كه خدا می خواست. آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند. اما تو ای پسر زیاد! خود را برای پاسخ آنچه كردی آماده كن! (یعنی جنگ بین ما و شما نیست، جنگ بین تو و خداست.)

ببینید حضرت زینب علیهاالسلام چگونه جبهه را تغییر می دهند. اینها اگر حق نبودند كه اصلا نمی توانستند اینگونه به صحنه بیایند. و حالا كه حق اند پس خودشان كاره ای نیستند.

به نوع نگاه حضرت دقت كنید. نگاهی است كه ابدا شكست نمی بیند چرا كه در روش حسینی شكست وجود ندارد و لذا شما هیچ احساس شكستی در اسیران كربلا نمی بینید. حالا اگر شما در جبهه ای وارد شدید كه احساس شكست در آن وجود دارد، بدانید كه چنین جبهه ای حسینی نیست و در حقیقت جبهه اسلام نیست. عمده آن است كه ما بدانیم در چه صورتی همیشه شكست می خوریم. دشمن با روشهای خودش، شكست را اول در جان ما به ما می چشاند آن وقت ظهور بیرونی اش این است كه می گوییم اشتباه كردیم و از دشمن تقاضای عفو و گذشت می كنیم.

دشمن در جبهه ی كربلا می خواهد حسینیان در درون خودشان احساس شكست كنند ولی می بینید این جبهه آنچنان به حق آراسته شده است كه باطلی و در نتیجه شكستی در او راه ندارد. حضرت زینب علیهاالسلام فرمودند: ای پسر زیاد


خودت را برای پاسخ به آنچه كردی آماده كن. یعنی خودت باید مسئله ات را با خدا حل كنی و اما اینكه من هنوز می توانم بگویم كه مسئله ات را با خدا حل كن، نشانه این است كه من هنوز زنده ام و تو مرده ای.

پسر زیاد، از این گفته هم، آنچه را كه می خواست بدست نیاورد؛ و خود را شكسته تر و كوفته تر یافت. همه باید بدانید كه آخرین سلاح نادان، دشنام است. و لذا او گفت: «با كشته شدن برادر سركش نافرمان تو، خدا دل مرا شفا داد.» پسر زیاد خواست كه از این طریق قلب زینب را بشكافد و توان مقاومت و سخن گفتن را از او بگیرد، تا شاید از این صحنه پیروز بیرون بیاید.

اگر روانكاوی كنید، می بینید گاهی دشمن نهضت حسینی می خواهد خودش را نجات دهد و مسئله خودش را حل كند. یعنی با خودش مسئله دار شده است و می خواهد خود را نجات دهد.

ولی فرهنگ كربلا، فرهنگ عجیبی است. گاهی خباثت و حماقت دشمن را برملا می كند و اسلام و اسلامیون را به كرسی عزت می نشاند و گاهی شقاوت دشمن را می نمایاند و او را در خودش فرومی نشاند و خودش را در خودش می شكند.

و زینب علیهاالسلام فرمود: «مهتر ما را كشتی، نهال ما را شكستی، دل های ما را خستی، اگر درمان تو این است، آری چنین كردی.» [4] .

یعنی راست می گویی، تو شقی شده ای مهتر ما را كشتی تا دلت خنك شود، پس تو شقی هستی. این نوع برخورد را شما فقط در فرهنگ حسینی می توانید پیدا كنید نه جای دیگر. فرهنگ های دیگر می گویند باید طرف را لجن مال كرد، راست و دروغ را سر هم كرد تا كوچك و سبك نشویم، تا یك جوری زنده


بمانیم. در حالی كه فرهنگ حسینی زشتی و خباثت دشمن را به او نشان می دهد. ما باید این ملاك را از فرهنگ كربلا بگیریم و الگوی خود قرار دهیم.

ابن زیاد كه زیر بار شقاوت خود، به دست و پا افتاده است راهی را می طلبد كه با كمترین حقارت، از این صحنه بگریزد. هیچ چیز برای گفتن ندارد. می گوید: «زینب سخن به سجع می گوید، به جان خودم پدرش هم سخن به سجع می گفت.» [5] و زینب علیهاالسلام این مقدار هم نمی خواهد به او امتیاز بدهد چرا كه هیچ حقانیتی برای عبیدالله نمانده. می گوید: «پسر زیاد! مرا با سجع چه كار؟ و حالا چه وقت سجع گفتن من است؟»

دقت كنید ببینید چرا ابن زیاد مجبور است در جواب حضرت زینب بگوید سخن مسجع می گویی؟ مگر حضرت زینب با او چه كرده است كه به جای اینكه به حضرت بگوید دیگر صحبت نكن، چیزی برای گفتن ندارد، لذا از این مقام طریق می خواهد از صحنه ی حقارت بگریزد.

كسی كه قلبش برخوردار از انكشافات غیبی شد چون مقام غیب، مقام وحدت و نظم است، بدون اینكه اراده كند سخنش منظم می شود و حضرت زینب هم این مقام را دارد، ولی حضرت زینب بنای سجع گفتن ندارند. پسر زیاد با كشتن امام و یارانش و اسیر كردن زن و فرزندان امام و آوردن آنها به مجلس خود و گفتن جملاتی همچون خدا با شما چه كرد و شما دروغگویید، می خواهد نهایت رذالت خود را نشان بدهد. ولی بعد از سخنان حضرت زینب ببینید چگونه می خواهد از صحنه بگریزد.

آیا در كجا رسم اسارت این بوده كه اسیران، این چنین بی پروا دشمن را تحقیر كنند؟ راستی كدامیك اسیرند، و اسیرداران كدامند؟ چه كسی اسیر است؟


تازیانه های آتشین عزت و وقار بر پشت كدامشان فرودمی آید؟


[1] پس از پنجاه سال ص. 188.

[2] همان.

[3] همان ص، 188.

[4] همان. ص 188.

[5] پس از پنجاه سال - دكتر جعفر شهيدي - ص. 188.